
اي که عشق مرا ناگفته ميداني نامهی هرکه را، سر بسته میخوانی کردهام اين دوگل را، نذر قرباني هان مبادا، که خواهر را برنجاني تمام گلهاي پرپر من فداي سر برادر من... (اي سليمان ببين، من هديه آوردم دو غلام و دو اسماعيل و دو زمزم)۲ گر نگيرم ز تو، اذن شهادت را با چه رویی سوی، مدينه برگردم (تمام دارو نداره خواهر فداي يک موی تو، برادر)۲ من که بودم هماره دم به دم با تو من که لبخند خود را، ميزدم با تو بايد اول سرنعش جوانانم قبل مرگ علی، میآمدم با تو من از این اطفال دل بریدم پس از این، من مادر شهیدم اذن میدان رسید و ساعتی دیگر هر دو گلهای زینب، زیر پا پرپر بر سر نعش بی جان دو تا دلبر مرتضی آمد و صدیقهی اطهر خجالت اتش به شاه دین زد که زینب، از خیمهها نیامد