
یاد اشکاری رباب و مشک خالی علمدار حال و روز من بههم میریزه هرشب وقت افطار مادرم وقتی میبینه تشنگیمو بیقراره زیر لب میگه: مسلمانان حسین مادر نداره گناه داره، کسی بهش محل نمیذاره یه کاسه آب براش نمیاره، حسین لب تشنهترینه بمیرم من کسی دلش براش نمیسوزه میزننش با دهن روزه الهی مادرش نبینه میخونم با چشم گریان (سلام الله علی العطشان) ای خدا از ما نگیر این حس و حال نوکری رو یاد زینب میکنم تا میشنوم فُکّ اسیرو بوی افطاری میاد توو خونه میگم یا رقیّه لقمه میگیرم میگم درد دلامو با رقیّه میگن حال گرسنه رو گرسنه میفهمه یه تشنه رو یه تشنه میفهمه، ولی رقیّه فرق داره سه سالش بود، باباشو تازه داده بود از دست یکی نگفت گرسنه و تشنهست، رقیّه هیچکسو نداره **** ز خانهها همه بوی طعام میآمد ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم **** ما از حرم بودیم، تو جمعا کم بودیم ما محترم بودیم، بی احترامی شد **** اینجا شبها خطر داره، خدا اینارو برداره هرکی میاد خرابه برا عیادت، نیّت شرّ داره یعنی بابایی میدونه، یعنی عمو خبر داره؟ که تاجر یهودی برا کنیزی به ما نظر داره