شب است و این شبِ تاریک دگر سر نمی‌آید

شب است و این شبِ تاریک دگر سر نمی‌آید

[ سید مجید بنی فاطمه ]
شب است و این شبِ تاریک دگر سر نمی‌آید
بغیر از خون دل از چشم‌های تر نمی‌آید

در و دیوا کوفه از سکوت مرگ لب‌ریز است
که آوای اذان مرتضی دیگر نمی‎آید

یتیمان زانوی غم در بغل دارند بعد از این
ولی با نان و خرما هیچ کس از در نمی‌آید

دل دختر به لبخند پدر آرام می‌گردد
پس از این خنده‌ای روی لب دختر نمی‌آید

حسین آرام مانند برادر اشک میریزد
اگرچه داغی از گودال سنگین‌تر نمی‌آید

شب و، تنهایی و، اندوه و تابوتی که می‌بردند
کجای داغ این بابا به آن مادر نمی‎آید

نظرات