عصای دست پیریهام، تازه جوونم مونس درد و غصّههام، تازه جوونم بالا سرت تا برسم، تازه جوونم باید کِشون کِشون بیام، تازه جوونم آرامشِ من، میشنوی بابا؟ هلهلهها اَمونم رو بُرد میشنوی بابا؟ دوباره اذون بگو واسه من جلو چشم بابا قدم بزن ولدی علی حنجرم گرفت جلو چشم من دست و پا نزن وای علیاکبر... خم شده بابا کمرم، تازه جوونم دنیا خراب شد رو سرم، تازه جوونم عبا آوردم تنتو، تازه جوونم چهجوری خیمه ببَرم، تازه جوونم آرامشِ من، غصّهمو کم کن معجرِ عمّههاتو بابا پاشو محکم کن آینهی دلم رو بد شکستن پسرم هنوز تازه جوونه پُرِ علیاکبر شده دورم شبیه انار دونه دونه وای علیاکبر... تو کربلا جلو چشمای من ذرّه ذرّه آب کردنت ای گل پَرپَرم، اکبرم گُل بودی و گلاب کردنت کسی نفهمید واسهی تو من چند سالی زحمت کشیدم علی گندمِ باغ و ثمر بابا بمیرم آسیاب کردنت شیرِ زخمیِ حرم، عقاب را گم کرده ای وای، ای وای سایهی حرم چو آفتاب را گم کرده ای وای، ای وای آمدم دوان دوان تا برسم پیش علی ای وای، ای وای چشمِ گریانِ پدر رکاب را گم کرده ای وای، ای وای پسرم پاشو بابا، علی الدنیا بعدک العفا دلبرم پاشو بابا، علی الدنیا بعدک العفا مضطرم پاشو بابا، علی الدنیا بعدک العفا مصحفِ پاره پارهی دلم آیه به آیه شده رو زمین یه بار دیگه بهم بگو بابا آرزومه الان فقط همین اون قد و بالایی که عمّه گفت نیست دیگه مثل علیاکبرم حالا بیاد از توی خیمهها ببینه که شده الان چنین من چگونه زِ علیاکبر خود دل بکَنم؟ شده بیحال کنار بدنت این بدنم یک جوانمُرده فقط حال مرا میفهمد که کنم رَخت عزای پسرم را به تنم ولدی علی، ولدی علی، ولدی علی علی، ولدی علی...