شهر از فتنه و بیداد و ستم غوغا بود بین روبَه صفتان، شیرِ خدا تنها بود ریخت دشمن به سر همسر مولا، مولا... بازویش بسته و چشمش بسوی زهرا بود هر كه دشمن به علی بود به زهرا میزد عصمت الله زدن اجر ذوی القربی بود در كه شد باز، نفس در دل محسن پیچید آهِ نشنیده ی او ناله ی وا اُمّا، بود