سخن ز حبل الهی و بانگ واعتصموا است

سخن ز حبل الهی و بانگ واعتصموا است

[ مهدی رسولی ]
سخن ز حبل الهی و بانگ واعتصموا است
حقیقی که هدایت همیشه زنده از اوست

حقیقتی که همه انبیا از او گفتند
به امت خود از آن چشمه روان گفتند

حقیقی که از آن طاعتی فراتر نیست
حقیقی که اساس شریعت نبوی است

برادریم همه در پناه پیغمبر
کدام نعمت از این نعمت است بالاتر

به اسب همدلی آفاق صبح را طی کن
به رسم حق شتر اختلاف را هی کن

نزاع و تفرقه آغاز شرک و کافری است
که اختلاف بشر آرزوی سامری است

اگر که خواهی از آن ذات رحمتی ازلی
برای وحدت امت بکوش مثل علی

علی ستاره صبرش شبی افول نداشت
و حرف های عجولانه را قبول نداشت

علی پس از جمل آیا پی قیام گرفت
مگر ز همسر پیغمبر انتقام گرفت

علی اگرچه به سینه بسی جراحت داشت
در ازدحام صفوف نماز شرکت داشت

علی به حبل خدا اتصال را می‌خواست
به جان وصله کفشش وصال را می‌خواست

علی کجا سر بازار ظلم حجره گرفت
مقدسات که را یک به یک به سخره گرفت

علی که در سخنش لحن ناگوار نبود
علی که اهل سخن‌های نیش دار نبود

علی خلیفه شد اما گذشت از فدکش
گذشت حق بیرینه اش خدا کمکش

علی مرید چنین تندخو نمی‌خواهد
علی مدافع بی‌چشم و رو نمی‌خواهد

علی نگفت به احیاء خیل صدمه زنند
به نام غیرت شیعی به غیر صدمه زنند

علی نگفت و به نام علی چه‌ها گفتند
به جام حضرت او یک به یک خطا گفتند

ببین که نام علی بر لب چه سلسله‌ای است
ببین که بین علی‌های ما چه فاصله‌ای است

بسا مرید علی‌اند و کارشان شوم است
علی هنوز در این روزگار مظلوم است

جنایتی است به نام علی جفا کردن
زبان به یاوه و حرف سخیف وا کردن

جنایتی است جهان را به چوب خود راندن
هر آن که گفت ز وحدت خلیفه ای خواندن

هر آن که گفت ز وحدت منافقش خواندند
برای حدم برائت موافقش خواندند

برادرم نشوی بدسرشت، آلوده
مکن زبان به سخن های زشت آلوده

کجا کس از طمع خام شیعه خواهد شد
کجا به یاوه و دشنام شیعه خواهد شد

به هوش باش به طرد و تنش برائت نیست
اساعه ادب و سرزنش برائت نیست

به هوش باش به انکار این برادری اند
جماعتی که بدهکار این برادری اند

به هوش باش که مقهور دشمنان نشوی
به بانگ تفرقه مزدور دشمنان نشوی

بدان که تفرقه افکن اسیر و دشمن ماست
بدان که او چه نداند عجیر دشمن ماست

برادر این دل پر زخم را مداوا کن
بیا به خاطر مولا کمی مدارا کن

اگر میان من و تو هنوز مهر و وفاست
به نص آیه المؤمنون الاخوه بپاست

برادر آن نفس مهرپروری چه شده است
به من بگو که حقوق برادری چه شده است

چه شد که بانک به صلح و صفا زدن عار است
تو را به نام برادر صدا زدن عار است

چه شد بگو به امت پیغمبر این سخن دائم
روایت است که المسلم اخا المسلم

من از شنیدن حرف خلاف بی‌زارم
از این دو دستگی و اختلاف بی‌زارم

از آن بترس که خوبان پی ستم افتند
برادران مسلمان به جان هم افتند

به افتراق زمان افتراء به هم بزنند
به نام حق علی پشت پا به هم بزنند

بترس صید تو این بار در دل حرم است
که ارض و مال دم مؤمن است محترم است

چنان نگو که کلامت به خصم خانه دهد
به دست ظالم تکفیریان بهانه دهد

سکوت کن نه سکوتی که گوشه گیر شوی
به دست ظالم جبر زمان اسیر شوی

نه هرکه اهل سکوت است بی‌گمان خفته است
که در سکوت هزاران هزار ناگفته است

برادرم سحری با دلم موافق باش
بیا و پیرو راه امام صادق باش

که بر فضیلت او دست مدعا نرسد
به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد

به پیروان شریعت شهید اخلاقش
هزار عالم سنی مرید اخلاقش

چنان که یک دله فرمود آن رسول وفاق
بعثت تا که اتمم مکارم الاخلاق

نظرات