دیر به دیر میای خونه چرا سر به زیر میای خونه راحتی تو نخلستون ولی ناگزیر میای خونه دیگه زندگیمون دوام نداره دیگه این خونه احترام نداره توی شهر به غلاماشون سپردن رسیدید به علی سلام نداره نفس و با غم یار میزنم، زهراجان تو خونه حرف با مسمار میزنم، زهراجان غمناکترین حادثهی زندگی من مهر من و مهتاب شب بندگی من با اشک به دیوار و در کوچه نوشتم این کوچه شده باعث شرمندگی من بدرود قرارم همهی دار و ندارم باید بدنت رو به تابوت بسپارم بدرود امیدم، نفسم، یار عزیزم حالا باید روی تنت خاک بریزم