خدا میخواست لطفت تا قیامت بیکران باشد به دنیا آمدی تا شیعه با تو در امان باشد کنار تو بعید است این که روزی زائرانت را خدا ناکرده محشر اعتنایی به جَنان باشد رضا جان، خوفِ این دارم که از غفلت مرا روزی زبانم لال جز تو نام دیگر بر زبان باشد امامی که مرا با یک سلامِ ساده مشهد برد نباید با مکان باشد که باید لامکان باشد پدر موسی بنِ جعفر مادرش نجمه، بلی باید به دنیا آمدنهای امامان آنچنان باشد به دنیا آمدی حاجی شدند آری، فقیران هم اگر پروازِ تهران مشهدت حتی گران باشد به دنیا آمدی تا بعد هر برگشتن از مشهد درون خانه زینتبخشِ چایَم زعفران باشد به دنیا آمدی مادربزرگ من شفا گیرد که دست پیرها بر دامن مردی جوان باشد به دنیا آمدی سبک خراسانی پدید آمد که طبع شاعرِ آیینیات با تو روان باشد به دنیا آمدی تا نسخهی طِبُِ الرضای تو دوای دردهای بیمداوای جهان باشد به دنیا آمدی تا شیعهی اثنی عشر با تو پس از تو برترین فرقه میان این و آن باشد به دنیا آمدی تا یک علی هم سهم ما گردد به دنیا آمدی تا یک نجف در خاکمان باشد به دنیا آمدی تا قرنها از بعد دِعبِل هم یکی از جلوههای معجزات تو حِسان باشد نه دِعبِل نه فَرَزدَق نه حسانم، لیک میخواهم خیالم چون نسیمی در هوای تو وَزان باشد غروبی را تصور کن پس از رَجعَت حرم باشیم موذنزاده در صحن تو مشغول اذان باشد غروبی که نماز مغربش در صحن جمهوری خدا قسمت کند پشتِ سرِ صاحب زمان باشد غروبی که تو منبر میروی بعد از نماز آن طنینِ خطبهات در گوشهای زائران باشد چه شبهاییست شبهای دلانگیزِ پس از رجعت گمانم اینکه آن شبها زمین در آسمان باشد اگر حاج اکبر ناظم بیاید هر شب جمعه برای جدّ مظلومت بخواند، روضهخوان باشد یکی از حضرت زینب بخواند تا که بعد از او دَمِ سینهزنیها نوحهی دامنکشان باشد اجابت میکنیم آنروز ما یَابنَ الشَبیبت را برایش روضه میگیریم تا جایی که جان باشد به آب حوض صحنت می خورد پیوند، اشک ما زنان بچهمرده اشکشان باید چنان باشد زنان بچهمرده مثل باران نه، که خود ابرند زنان بچهمرده اشکشان باید روان باشد رباب آرام با رأس علیاصغر به نی میگفت: دلت میآید این مادر به دنبالت دوان باشد؟ به تو گفتم نکن کریه نگفتم قهر کن بامن نکردی قهر اگر مادر چرا با من نمیجوشی