بعد زهرا مرتضی بی یار شد همدم رنج و غم بسیار شد سالها آن خسرو دنیا و دین بود با این بار غم خانه نشین با یتیمان ماتم بسیار داشت روز و شب ذکر در و دیوار داشت *** گفت مادر بیا که بی تو شامم سحر ندارد بی فاطمه علی هم یاری دگر ندارد با خون سینه بنوشت زهرا به روی دیوار حاجت به در زدن نیست این خانه در ندارد