ای عزیز مادرم قاسم، قاسم نور چشم خواهرم قاسم، قاسم چه کنم تا لب تو نالهی بابا نکشد صبر کن صبر کن که اشکم به تماشا نکشد نجمه دنبال تو از خیمه دوید امّا حیف تا زدی ناله عمو زود رسید امّا حیف سنگ برداشته امّا به لب ماه زدن ترسم این بود که چشمت بزنند آه زدند در مسیر نفست چیست مزاحم شده است قاسمی داشتم امّا دو، سه قاسم شده است به یتیمی تو این قوم چه بد خندیدند همگی آن زد و آن که نزد خندیدند ای عزیز مادرم قاسم، قاسم نور چشم خواهرم قاسم، قاسم