این دلخوشی که به دل ما نمیاد

این دلخوشی که به دل ما نمیاد

[ پیام کیانی ]
این دلخوشی که به دل ما نمیاد
دستی که بشکنه بالا نمیاد
میخ در داغ شده بود خوب می‌دونم
محسنم دیگه به دنیا نمیاد

تموم دنیام سوخت، مادرِ بچه‌هام سوخت
مرحم آرزوهام، درست جلو چشام سوخت

صدا میزد سوختم، جونِ تو بد سوختم
وقتی لگد به در زد، زیر لگد سوختم

الهی، الهی، بشکنه پای قاتل
دویدند، تو خونه‌م، یه لشکر از ارازل

*****

در وسط کوچه تو را می‌زدند
کاش به‌جای تو مرا می‌زدند

*****

روزای روشنمون سیاه می‌شد
روی چادرش برو بیا می‌شد
می‌دیدم قنفذ تا کم می‌آورد 
سریع با مغیره جابه‌جا می‌شد

مغیره‌ی نامرد، به قصد کشتت اومد
شکست که دست غلاف‌و دیدم به صورتت زد

اشاره کرد قنفذ، مغیره محکم زد
کشتن فاطمه‌م رو، مسلمونای این شهر

خدایا خدایا، هنوز برام سواله
چیه دین این شهر که زن زدن حلاله

*****

بگم چی دیدم که موسفیدم
چقدر تو کوچه‌ها همراه مادرم دوییدم
چهره‌ی زردم، دستای سردم
روی خاک دنبال گوشواره‌هاش می‌گردم

وای غرور واسم نذاشتن
جلو من رو چادرش هی پا می‌ذاشتن
اومدم کمک کنم بهش نذاشتن 

****

دیگه پانشد 
یه‌جوری مادرمو زدن که مثل قبلنا نشد
دیگه پا نشد
آخ چقدر صدا زدم یکی کمک کنه به ما نشد

ضرب پا زدن
مادرم مشغول صحبت بود که بی‌هوا زدن
ضرب پا زدن
مادرِ جوونِ من رو بمیرم تو کوچه‌ها زدن

از روی چادرش، پاتو بردار
بس کُن ای، مردم آزار

*****

سر پیراهنت، پیرم کردن از زندگی
سیرم کردن از زندگی

نظرات