از نخست زندگی هرگز نمیشد باورم

از نخست زندگی هرگز نمیشد باورم

[ پیام کیانی ]
از نخست زندگی هرگز نمی‌شد باورم
که شود این خانه روزی قتلگاه همسرم

او مرا می‌خواند و من آن روز دستم بسته بود
دیدم آنجا پشت در افتاده تنها یاورم

دامن کشان پا از سر زینب کشیدی
بخت مرا ای مادر به خاکستر کشیدی

هر گه صدای در زدن آمد به گوشت 
روی زمین خود را به پشت در کشیدی

نظرات