ادب کنید که امشب شب مناجات است شب توسل و اشک و شب عنایات است وفات مادر ساقی، عزیز سادات است ادب کنید که هنگام عرض حاجات است هرآنکه برد در خانهاش گدایی را به سر نمانده برایش دگر هوایی را ملائکه همه حاجت گرفتند از او به مژهام بزنم خاک خانهاش جارو کسی که پیش قدمهاش میزند زانو شدهاست ریزه خور سفرهی همین بانو فدای معرفت و راه و رسم حیدریاش فدای مرحمت و التفات مادریاش بنای خانهی او عشق او به مولا بود دلش بزرگ، دلش امتداد دریا بود اگرچه فرصت خانومیاش مهیا بود خودش نوشت که این زن کنیز زهرا بود بزرگ بود و امیری رشید فرزندش همیشه نام اباالفضل بوده سوگندش کشید شعله به قلب مدینه با گریه که کار او شده یا التماس یا گریه چه گریهها که درآورد گریهها گریه نماز صبح به آه و دم عشاء گریه تمام شهر پریشان گریهی او بود بقیع شاهد اشکهای بانو بود شبی نشست به روضه به نالههای رباب به گریههای سکینه، به بیوفایی آب به شانههای خمیده، به زخم و رد طناب به حال محتضر زینب و به بزم شراب گَهی به صورت و گاهی به روی سر میزد به حال اهل حرم داد از جگر میزد سکینه گفت: که مادر، خوشا به احوالت (ندیدهای و نگشته حراج خلخالت)۲ ندیدهای که بخندند بر تو و حالت ندیدهای که چه شد با شهید گودالت تنش به روی زمین زیر دست و پاها بود برای غارت او حرمله مهیا بود خبر رسید که ساقی پرش شکسته شده و اَبروان کمانش ز هم گسسته شده همین که دید دگر راه چاره بسته شده صدا رسید بیایید حسین خسته شده صدای هلهله آمد بیا بیا کشتیم زدیم ساقی او را، حسین را کشتیم به دور قتلگهش هی برو بیا کردند (به قتل صبر، سرش را ز تن جدا کردند)۲