
آهم چرا از سوز هجرت آتشین نیست؟ قلبم چرا چون قبل، از دوری غمین نیست؟ تو نیستی من بیخیالِ بودنِ تو بیعارم و از ننگ داغی بر جبین نیست من را همیشه در بدی میبینی اما دیگر شرار قهرت آقا در کمین نیست حق میدهم از من تو برداری نظر را میدانم از لطف تو سهمم بیش از این نیست آنقدر که غیر از تو را با چشم دیدم دیگر چشمم دگر با گریه در روضه قرین نیست دیگر ندارم انتظار دیدنت را تقدیرِ این آلوده دامان اینچنین نیست تنها مسیری که نجات من در آن است غیر از نجف غیر از امیرالمومنین نیست ما را به جز نام علی صوم و صلاتی ما را به جز عشق علی آیین و دین نیست بیهوده زیر و روی دنیا را نگردید دستی به جز دست علی در آستین نیست مادری جانسوز میگفت بعد از حسین، اُمّالبنین اُمّالبنین نیست بر سینه میزد روضهی گودال میخواند شأن تن شاه دو عالم بر زمین نیست آری یاد تن عباس میافتاد و میگفت افتادنش کار عمود آهنین نیست سروها خم شده از قدّ کمانش بودند ابرها گریهکنِ داغ نهانش بودند نه توان داشت نه جان داشت نه میلی به جهان غرق تب بود و ملائک نگرانش بودند بیبنی بود و ولی اُمُّ بنی بود هنوز همه حیرتزده از نام و نشانش بودند همهی سال چنان ماه مُحرّم دهه داشت روضه میخواند و همه اشکفشانش بودند گوشهی دنج بقیع وسط چهار مزار چشمها محو تماشای خزانش بودند اشهدش نام حسین است پس از این بابت شورها سینهزنِ ذکرِ دهانش بودند مرثیهخوانِ غمِ شاه شهیدان دَم مرگ مجمعِ گریهکنان، مرثیهخوانش بودند بعدِ او آبِ خنک خورد نه از این بابت ماهها جلوهی ماهِ رمضانش بودند مَلکالموت دمِ دادنِ جانش میگفت کاش این لحظه کنارش پسرانش بودند کاش دور و برِ آن مادرِ چهار شهید از سپاه افتادهست کاشکی دور و برش چهار جوانش بودند آری برنمیداشت زِ درد دیدهی از غم تر را منتظر بود کسی باز گشاید در را **** مدینه گریه کن با من که از گریه غمینم من مگو اُمّالبنین دیگر که اُمّ بیبنین است (واویلا آه و واویلا)۲ خدایا آسمانِ من ببین که بیقمر گشته زِ عباسِ رشید من فقط یک مَشک برگشته (واویلا آه و واویلا)۲ شنیدم بیهوا عباس عمود آهنین خورده بدونِ دست با صورت زِ مَرکب بر زمین خورده (واویلا آه و واویلا)۲ شنیدم بعدِ عباسم به غارت رفته معجرها چرا میگردم اما نیست رقیه بین دخترها؟ (واویلا آه و واویلا)۲ به جای شانهی عباس، رقیه شد بیابانگرد به دور از چشم او بد زد، لگد بر پهلویش نامرد