
کوچه پر از دود شد، آتش نمرود شد خونِ در و دیوار، شبیه یک رود شد مدینه پر درد شد، خزون شد و سرد شد خونهی امنِ ما، پاخورِ نامرد شد یه عده بیحیا از راه اومدن ضربهی بیهوا رو در میزدن مادر پا به ماه افتادش زمین طوری لگد زدن، شد سقط جنین یه لشگر و یه مادرو نشسته خونِ تازه رو میخ درو خدا الهی نگذره از اون کسی که بین کوچه بسته دست حیدرو وا اُمّاه... **** بال و پرش میسوخت موی سرش میسوخت تو شعلهها مادر با پسرش میسوخت چهل نفر با صبر، رد شدن از رو در یکی نگفت آخه، زیر دره مادر میون کوچهها بد کردن به ما چادر مادرم له شد زیر پا ضربهی دومی، پهلوشو شکست غلاف اون دوتا بازوشو شکست سینه شکست، به خون نشست بد زده مادرم نانجیب پست ضربهی محکم لگدهای عَدو راه نفس کشیدن مادرو بست وا اُمّاه...