(میگه زینب با اون غمهاش عباس امید خیمه هامون کاش عباس)۲ یه بار خواهر بگی زینب فداتشه یه بار خواهر بگو داداش عباس دل گلها میلرزه با عمو نه همه تو خیمهان اما عمو نه حرم خواب است بیخوابِ حرامی همه تو خیمه ها اما عمو نه غمی که اوج غم هامه آوردن یه دردی که رو دردامه آوردن رباب خوابونده تازه اصغرش رو نگین پیشش اموننامه آوردن بیا بردار از خاکها سرت رو نگاهیهای های خواهرت رو میترسم بعد از این زنده نباشم بیا امشب ببوسم حنجرت رو بمیرم بیکسی مادر نداری مگه خواهر مگه خواهر نداری بده انگشترت رو تا نگم که چرا انگشت و انگشتر نداری