نفسی علی زفراتها محبوسه یا لَیتَها خَرَجت مع الزَّفَراتی لا خیر بَعدَک فی الحیاة و اِنَّما اَبکی مخافة تَطول حَیاتی ***** لحظههای آخرش دشوار شد از سر بیمار خود بیمار شد فاطمه از همسرش تابوت خواست مرد نخلستان شبی نجّار شد میخ میزد روی تابوتش علی ***** من که هر کس گرهی داشت کمک از من خواست گرهی خورده به کارم که ندانم چه کنم تو در این شهر فقط دلنگرانم بود ای همیشه نگرانم، نگرانم چه کنم؟