لحظه‌های آخرش دشوار شد

لحظه‌های آخرش دشوار شد

[ سید حجت بحرالعلومی ]
نفسی علی زفراتها محبوسه
یا لَیتَها خَرَجت مع الزَّفَراتی
لا خیر بَعدَک فی الحیاة
و اِنَّما اَبکی مخافة تَطول حَیاتی
*****
لحظه‌های آخرش دشوار شد
از سر بیمار خود بیمار شد

فاطمه از همسرش تابوت خواست
مرد نخلستان شبی نجّار شد

میخ میزد روی تابوتش علی
*****
من که هر کس گرهی داشت کمک از من خواست
گرهی خورده به کارم که ندانم چه کنم

تو در این شهر فقط دل‌نگرانم بود
ای همیشه نگرانم، نگرانم چه کنم؟

نظرات