تویی نماز و منم مست ماندهام چه کنم ابیعبدالله که هم اقامه خطا هم سبک شمردن تو حسین خدا کند که ندانی غمت چه با من کرد که مرگ من نمیارزد به غصه خوردن تو زهرا... تکیه دادم خسته بر دیوارها پشت من خالی شد از الوارها جان من حلوا نپز دختر عمو بوی رفتن میدهد این تارها یا حسین... گریه میکنم برات، گریه بلند رفتنت شعله زده به جون من شادی پر کشید از خونمون یار پر شکستهی جوون من پاشو خانوم کسی نیست ببینه اشکامو خانوم پاشو خانوم حسینت میگیره چشماشو خانوم درده خانوم اینا اوج غربته یه مرده خانوم من بمیرم چرا رنگ صورتت زرده خانوم آه عزیزم پاشو یه کمی راه عزیزم آه عزیزم چرا عمرت شده کوتاه عزیزم ای وای به زندگی بدون فاطمه ای وای هنوز خیلی جوونه فاطمه گریه میکنم برات گریه بلند غم تو شعله کشید به جون من هی میخوای بلند شی و نمیتونی یار پر شکستهی جوون من پاشو خانوم مثل شمع آب شدی آروم آروم خواب میدیدم که باهام حرف زدی آروم آروم درده خانوم رو پیشونیت عرق سرده خانوم زخمه پهلوت زندگیمو زیر و رو کرده خانوم ای وای به زندگی بدون فاطمه ای وای هنوز خیلی جوونه فاطمه گریه میکنم برات گریه زیاد مثل طفلی که زمین خورده برات، گریه میکنم مثل قلبی که شد آزرده برات، گریه میکنم خدا اشک چشامو برات زیاد کنه حسین مثل مادر جوون مرده برات گریه میکنم تنها کشتنت لب تشنه روی خاک داغ صحرا کشتنت عطشان کشتنت خیلی بد شد پیش چشم مادرت عریان کشتنت پیرمردای دهات، تو رو با عصا زدنت میکشه منو روضهی خاک دست و پا زدنت نمیشد حداقل، تو رو راحت بکشند قتل صبر یعنی تو رو، دو سه ساعت بکشند سرت شلوغه، دور پیکرت شلوغه نگات به خیمه است، سمت خواهرت شلوغه حسین جان ... برا ثواب کشتنت آب و میریختن رو زمین ، نخوردی آب کشتنت تو رو جلو چشای زینب و رباب کشتنت از سر صبر کشتنت ظهر بالا سرت بودن تا خود عصر کشتنت جلو چشای فاطمه تو رو با زجر کشتنت آهسته آهسته زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته بُنَی، تشنهای مادر برایت آب آورده چادرت سوخت خوردی زمین، حیدرت سوخت چادرت سوخت با معجرت سوخت معجرم سوخت، چادرم سوخت معجری که خریده مادرم سوخت نا ندارم سر به سرم نذار بابا ندارم نا ندارم چیو میبینی تماشا ندارم من یتیمم حسین جان...