
پریشان کربلا ای روضهدار حضرت سلطان کربلا مرثیهی هر شب ایوان کربلا روضه بخوان تو از سلیمان کربلا أذلَّ عزیزنا عوالم سیاه شد اذلَّ عزیزنا خونش مباح شد اذلَّ عزیزنا حرم بی پناه شد اذلَّ عزیزنا هتک حرمت شدی اذلَّ عزیزنا قتل و غارت شدی اذلَّ عزیزنا بد جسارت شدی تا به در خیمهی زنها رسیدند رسیدند رسیدند خیمه و خرگاه و به آتیش کشیدند کشیدند کشیدند گریان کربلا، حرمت چه شد میان بیابان کربلا آتش چه کرد با گل و بستان کربلا آه چه رفت بر سر مهمان کربلا إسمعَ دُموعَنا حقّ ما را خوردند اسمع دموعنا آبروها بردند دخترای حیدر و به اسیری بردند إقرح جفوفنا دل سنگ هم آب شد جای روبند و نقاب آستین حجاب شد چیا تو این بند و اسارت کشیدند کشیدند کشیدند این زن و بچّه کلّی دشنام شنیدند شنیدند شنیدند بزم می و مجلس اشرار ندیدند که دیدند که دیدند الشّام الشّام اونقدر زدند تو صورتم دیگه تاره چشمام الشّام الشّام گوش مخدّراتت آشنا شد با دشنام شب همه شب روضه با تو چه کرد نیزهدار بی عرضه سری اگه مونده خدا الهی پدر راهب و بیامرزه الشّام الشّام عبّاس ببین میون نامحرم تنهام *** حرملهی نامرد شاکی بود از من رقیّه رو میزد *** گلوم پر از بغضه خدا الهی زجر و نیامرزه *** خواهش کردم پیراهنتو پس بدند ندادند نیزه نیزه به کشتن تو ادامه دادند خواهش کردم وقتی سر و میبرند نباشم حالا باید چه جوری از بدنت جدا شم؟