كیستم من درّ دریای دل آگاهم

كیستم من درّ دریای دل آگاهم

[ حاج سعید حدادیان ]
كیستم من، دُرِ دریایِ دلِ آگاهم 
در سپهرِ شرف و عصمت و تقوا ماهم
با خدا هم‌سخن و با شهدا همراهم 
دخترِ شیرِ خدا، خواهرِ ثارُالله‌ام 

بَضعه‌یِ خَتمِ رُسُل، روحِ عباداتم من 
مادرِ صبر و ظفر، عمه‌یِ ساداتم من 

چشمِ احمد، به مَهِ طلعتِ نورانیِ من 
جایِ گُل‌بوسه‌یِ زهراست به پیشانیِ من 
نیست در مرتبه‌یِ عشق كسی ثانیِ من 
عالَمی گشته پریشان زِ پریشانیِ من 

من كه در موجِ بلاها، همه صائِب بودم 
از طفولیتِ خود، اُمِّ مَصائِب بودم 

از همان كودكی‌ام بانویِ عالَم بودم 
وارثِ صبرِ رسولانِ مكرم بودم 
خانه‌دارِ سه ولی‌اللهِ اعظم بودم 
همچنان كوه به هر حادثه محكم بودم 

در نمازِ شبِ خود گریه مكرر كردم 
یاد از اشك و نمازِ شبِ مادر كردم 

سال‌ها بود كه می‌كرد فلك خون‌جگرم 
تا كه غلتید به خون، پیكرِ پاكِ پدرم 
ریخت با رفتنِ او خاكِ یتیمی به سرم 
روزها شامِ سیه بود به پیشِ نظرم 

بر جگر، داغ رویِ داغ مكرر دیدم 
پاره‌هایِ جگرِ خونِ برادر دیدم 

مادر و جَدِ گرامیِ من از دستم رفت 
ساختم با غمشان تا حسن از دستم رفت 
چهار خورشید زِ یك انجمن از دستم رفت 
بلبلی بودم و باغ و چمن از دستم رفت 

بعد از آن هستیِ من، نورِ دو عینم می‌بود 
همه‌جا دلخوشیِ من به حسینم می‌بود

دلِ شب بود كه آواره شدم از وطنم 
محملم شمع شد و هاشمیان انجمنم 
روح می‌رفت به دنبالِ برادر زِ تنم 
نِگَهَم بود بر آن یوسفِ گُلگون بدنم

پیشوازِ غم و اندوه و بلایم بردند 
از مدینه به سویِ كرب و بلایم بردند 

چه بگویم كه به من گشت چه‌ها در یك روز 
هیجده یوسفم افتاد زِ پا در یك روز 
هَمرَهانم همه گشتند فدا در یك روز 
هستی‌ام رفت زِ دستم به خدا در یك روز 

وای از آن لحظه كه از پیكرِ من، جان می‌رفت 
چه غریبانه حسینم سویِ میدان می‌رفت

سرمه بر چشمِ چو آهویِ پسرها می‌زد 
بوسه مابینِ دو ابرویِ پسرها می‌زد 
داشت سربند به گیسویِ پسرها می‌زد 
از شَعَف ضربه به بازویِ پسرها می‌زد 

كه شما زینبِ در كِسوَتِ مَردید هَلا 
حالیا نوبتِ زینب شده در كرب و بلا 

عطشِ عشقِ شما، جام به جام از مادر 
جوهر از خونِ شما، نشرِ پیام از مادر 
سرتان بر نِی و هربار سلام از مادر 
مقتل از آنِ شما، كوفه و شام از مادر 

بشتابید كه هنگامه‌یِ پیكارِ شماست 
بشتابید كه جنگ است و طَرَب كارِ شماست 

بادها كوی به كو، نامه‌بَرانِ تو، حسین 
همه گل‌هایِ جهان، جامه‌دَرانِ تو، حسین 
نگرانم، نگرانم، نگرانِ تو، حسین
پسرانم به فدایِ پسرانِ تو، حسین 

یا كه از محضرِ تو، اذنِ شهادت گیرند 
یا زِ هجرانِ علی‌اكبرِ تو می‌میرند 
 
اذنِ میدان بده تا رایَتِ خواهر باشند 
بال در بال، در این باغ كبوتر باشند 
دستِ جانبازیِ جانانه‌یِ جعفر باشند 
فرقِ بشكافته‌یِ فاتحِ خیبر باشند

رحم بر حالِ دلِ خون‌شده‌یِ خواهر كن 
این دو را راهیِ دیدارِ علی‌اكبر كن 

دوست دارند سویِ احمدِ مختار رَوَند 
به ملاقاتِ علی، حیدرِ كرار رَوَند 
دیدنِ كُشته‌یِ بینِ در و دیوار رَوَند 
دست‌بوسیِ پدر، جعفرِ طَیار رَوَند 

این حسینی صفتانی كه حسن در حسن‌اند 
به گواهیِ اباالفضل یَلِ صف‌شكن‌اند 

به دلِ سوخته‌یِ حیدرِ كرار قسم 
به رَدِّ خون كه چكید از سَرِ مِسمار قسم 
اثرِ دود كه می‌بود به رخسار قسم 
و به آن بانویِ در شعله گرفتار قسم
 
مرهمی بر جگرِ خسته‌یِ خواهر بگذار 
این دو را هم به حسابِ من و مادر بگذار

پربازدید ترین مداحی شعر روضه محرم و صفر طفلان حضرت زينب عليهم السلام

محبوب ترین مداحی محرم و صفر طفلان حضرت زينب عليهم السلام

محبوب ترین مداحی حاج سعید حدادیان

نظرات