وای حسین وای حسین غروب کربلا شد و جور و ستم روا شدو دور و بر تنگ غروب، قیامتی به پا شد و وای حسین وای حسین بـعدِ تمـامِ شُــهدا، نوبت شاه ما شد وقـت نزول آیهی، مصیبت و بلا شد و تمامی سپاه کفر دوباره هم صدا شد و خدا خدای نیزه و خنجرو دِشنهها شد و بـرای نیزه دارها، حرمله رهنما شد و سنگ روانهی سرِ عزیز مصطفی شد و به سوی قلب مضطری، سه شعبهای رها شد و دهان خشک بستهای، به زور نیزه وا شد و عَدو رسید و چکمهای، به روی سینه جا شد و دست به موی سر رسید، شمر چه بیحیا شد و دید ولی نمیبُرَد، ز روی سینه پا شد و با لگدی به گُردهاش، سوار بر قَفا شد و یکی دوضربه هم که نه وای خدا چهها شد و به ضربهی دوازدهم، سر از بدن جدا شد و به خون پاک حنجرش، مَحاسنش حنا شد و وَ پیش روی خواهرش، سرش به نیزهها شد و کفن نبود کربلا، صحبت بوریا شد و پیرهنش به جای خود، تنش چو نخنما شد و به دست شوم گرگها، دوباره جا به جا شد و پس از قِتال نوبتِ خیام نینوا شد و ظلم وجفا ز حد گذشت غرور خواهرش شكست وای حسین، وای حسین