مَه محفل زینب، ببین مشکل زینب محیط غم و اندوه، شده منزل زینب ز هجر تو به جز غم نشد حاصلِ زینب کنار بدنت شد، زبانِ دلِ زینب حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟ به سوی تو دویدم، به مقتل چو رسیدم ز بالای بلندی چه گویم که چه دیدم خودم نالهی زهرا در آن لحظه شنیدم که میگفت در آنجا: اَلا نخلِ امیدم حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟ سراپا همه دردم، نظر کن رُخِ زردم ز هجر گل رویت قَرین غم و دردم میان همه گلها به دنبال تو گَردم تنت را چو بدیدم، چنین زمزمه کردم حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟ ز حالی که تو داری سِرشکم شده جاری ز جا خیز که گشته کنون، گاهِ سواری پرستوی مهاجر چرا بال نداری نوشته به خطِ خون به گلهای بهاری حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟ به هرجا که برفتم، سراغ تو گرفتم پس از داغ تو دیگر، من آسوده نخفتم عجب نیست ز داغت گر از پای بیفتم عَدوی تو مرا زد در آن لحظه که گفتم حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟