عارضم خدمتت که ای یارم من به خالِ لبت گرفتارم آنقدر از تو هر کجا گفتم یک حسینیهام که سیّارم پرچمت را به دوش من بسپار فرض کن خشت روی دیوارم گرچه گریه برای مرد بد است مثل زن در غمِ تو میبارم تربت تو نمازخوانم کرد ورنه من سر به سجده نگذارم نوکرانت برادر تنیاند از حسودان روضه بیزارم خودمانی بگویم این خط را آی مشتی به تو بدهکارم به گنهکاریَم نگاه نکن مرد و مردانه دوستت دارم گریه کردیم و خوب شد زخمت برکتی داشت اشک بسیارم به همه گفتهام رفیق توام به بقیه نگو که سربارم راه را باز کن که خسته شدم آرزومند روز دیدارم بعدِ تو بد گذشت بر زینب زخمیِ داغ کوچه بازارم