حریم کعبه است این جا و خیل پردهدارانش به نزدیکش زنی، استاده دور از چشم یارانش صفای باطنش پیداست، از اشک چو بارانش فلک محوش، ملک ماتش، ببین حال مناجاتش گرفتارست و میخواند، خدا را با دل و جانش الهی ذکر یارب یا ربم باشد به لب تا کی ز اندوه مَنِ بیدل، بنالد مرغ شب تا کی دلم آمد به جان، سوز و ساز و تاب و تب تا کی اثر بخشی تو آهم را، بغل بگشا پناهم رابه من بنمای راهم را طریقی را که بنمایی، پیروزیست پایانش اگرچه بر سر راهم، غم ایام سد بسته ولی صبر من این غم را به حبلٌ مِنْ مَسَد بسته خدایا دل به مهرت فاطمه بنت اسد بسته تویی قدّوس و سبّوحش، قرار قلب مجروحش اگر فانی شود روحش، تویی کشتی، تویی نوحش که هر کس با تو دل دارد، چه بیم از خشم طوفانش به مولودی که اندر بطن من گوید سخن با من به آه عافیت سوزی، که یا او میکشد یا من مرا از سیل اشک دیدگان مپسند بر دامن که من آتش به جان هستم، گهی هوشیار هم مستم به الطاف تو دل بستم، بگیر از مرهمت دستم که درد از پا مرا افکند و لطف توست درمانش پس از مدت زمانی است که چون تندر خروشیدی به دود آه خود رخت سیه بر کعبه پوشیدی به بزم قرب حق آخر رسیدی بس که کوشیدی دلش پابند باور شد، حقیقت حیرتآور شد خدایش یار و یاور شد، قرین لطف داور شد به تقدیری که هر صاحبدلی، شد محو و حیرانش سروش از غیب گفت ای کعبه یک ره گوشه جان بگشا به استقبال گوهر چون صدف آغوش جان بگشا پی عرض ادب لعل لب خاموش جان بگشا که نور نور میاید، کلیک طور میآید به شوق و شور میآید، ز راه دور میآید که او جانان من میباشد و آمد به لب جانش سه روز آمد به شب، وین بهت و حیرت همچنان باقی شکیب از دست شد در عین محجوری و مشتاقی که ناگه هاتفی گفتا، الا یا اینها الساقی ادرکأسا ونا ولها، که بی غم شد همه دلها که آمد شمع محفلها، علی حلال مشکلها که در راه طلب، دست نیاز ما و دامانش هلال آبرو مهی از مشرق بیت الحرام آمد کلیم الله کلام امد، خلیل الله مقام آمد سخن کوتاه کن باب الکرم، باب الکرام آمد فروغی منجلی امد، جمال حق جلی آمد ولایت را ولی آمد، علی آمد علی آمد... که شد روشنگر کون و مکان، رخسار تابانش علی کانون فیض و چشمهی فیاض سرمد شد علی شیرازهی ام الکتاب و نفس احمد شد علی آیینهدار وحی و مرآت محمد شد علی تا جلوهگر امد، شب غم را سحر آمد نهال حق به بر امد، یتیمان را پدر آمد علی سیمرغ عشق است و بجو در قاف قرآنش علی در کهکشان دین و دانش، آفتاب آمد علی روح نماز و معنیه فصل الخطاب آمد علی مصداق قل من عنده ام الکتاب امد علی از غیر حق خالی، علی افلاک را والی علی لولاک را تالی، علی اعلا علی عالی علی آنکس که حق جل علی باشد ثناخوانش عجبتر آیتی از آیت کهف و رقیم است او به خلوتگاه سبحان الذی اسری، مقیم است او خداجویان عالم را، صراط مستقیم است او که یک روح و دو تن دارد، دو گل در یک چمن دارد دو شمع انجمن دارد، حسین و هم حسن دارد ولی پروردهی دامان زهرا، جان به قربانش جانم علی جانم علی، ای جان جانانم علی... ای جلوات ذات تو، جلوهی کبریا علی وی به نگین معرفت، خاتم اوسیا علی جانم علی جانم علی، ای جان جانانم علی ای به نثار مقدمت، گوهر اشک دیدهام ای به فدای جان تو، جان به لب رسیدهام من به بهای هستیام، مهر تو را خریدهام نیست به جز ولای تو، مشی و مرام و دیدهام خوشم که دارم از جهان، محبت تو را علی جانم علی جانم علی، ای جان جانانم علی سزد خدا به عشق تو، خلقت آب و گل کند جرم و گناه خلق را، ببخشد و به دل کند جز تو ندیدهام کسی، به چاه درد دل کند دشمن جان خویش را، ز لطف خود خجل کند همای رحمت تو پر، گشوده تا کجا علی جانم علی جانم علی، ای جان جانانم علی قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد اسلام به جز حب علی پایه ندارد گفتم بروم سایهی لطفش بنشینم گفتا که علی نور بود، سایه ندارد