تو خيمهها غوغاييه همه به فکر آبند تمومِ زنها اومدن تو خيمهی ربابن اومدن و دور و برِ گهواره رو گرفتن از مادرِ بیرَمقش شيرخواره رو گرفتن علی لالايی... همه لالايی ميخونن مادر که شير نداره همه ميگن کاشکی میشد کمی بارون بباره رقيه نازش میکنه گريه نکن عزيزم داداش کوچولو آب میخوای از چشام آب میريزم علی لالايی... گهواره رو تکون ميده بخواب گلِ بهارم باگريههاش ميگه خدا حيف که عمو ندارم وقتی رو دست زينبه علی کمی آرومه نگاه مادرش ميگه ديگه کارش تمومه وقتی زبون میگردونه دور لباش میسوزه تاکه میخواد ببوسدش لب بابا میسوزه میخواست که تشنه نمونه به ظالما رو انداخت وقتی که التماس میکرد حرمله رو نمیشناخت پيش چشای باغبون لبهای غنچه پژمرد تيرِ سهشعبه اومد و زير گلوشو بوسيد علی لالايی...