تا به کِی باید که در، یادِ تو گریان سوختن تا کجا از دوریات، ای سبز دامان سوختن گرمیِ این روضهها از نالهی عشاقِ توست آه میچسبد برایت، در زمستان سوختن عاشقی کو تا بیاموزیم از او که عشق چیست روزها در شهر و شبها در بیابان سوختن گریه کردی آنقدر، چشمان تو مجروح شد شمع را هرگز ندیدم زیر باران سوختن گفت باید که تو را در قلب خود پیدا کنی کار ما شد بعد از آن، سر در گریبان سوختن یوسفش نزدیک بود، اما نمیدیدش چرا بخت یعقوب است پیش چاه کنعان سوختن چشمهایش رفت وقتی، بوی پیراهن شنید راه را وا میکند آخر، ز هجران سوختن آنقدر باید بگریم، تا بیابم بوی تو قسمتم کی میشود مثل نیستان سوختن ما پریشان روضه میخوانیم، آقاجان بیا سهم ما شد داد و سهم تو پریشان سوختن کاش دستی روی دیوار مدینه مینوشت میشود نه سال با ذکر علی جان سوختن کاش میشد مادری دیگر نبیند مثل این پشت در افتادن و در پیش طفلان سوختن میشود با پهلوی زخمی تبسم کرد باز میتوان با سینهی مجروح پنهان سوختن