این است نوای دلِ من در همه حالات از روز ازَل تا به دَم صبح مکافات نقش است به لوحِ دلِ من با قلم عشق اینجاست حسینیّهی تو عمّهی سادات ***** زینب که از خدا ،صلوات مکرّرش زیبَد که بعد فاطمه خوانَند کوثرش آن شیردُخت شیر الهی که گفتهاند در خاندان شیرِ خدا، شیر دیگرش زهرای دوّمی که نشد در تمام عمر عباس بیاجازه نشینَد برابرش مردآفرین زنی که توان خواند در جلال آیینهی تمامنمای پیمبرش این است آن نیابت عظمای فاطمه کز رهبرش نمود حمایت، چو مادرش این است آن سُلالهی زهرا که انبیاء گُلبوسه مینهند به قبر مطهّرش این است آن بزرگزنی کز جلال و قدر مردانگی به خاک افتد در برابرش زهرا که افتخار خدا و رسول بود میکرد افتخار که این است دخترش علاّمهی معلّمهنادیدهای که بود تیغ سخن به خطبه چو شمشیر حیدرش این است آن ستمکُش دوران که در نبَرد کربوبلا و کوفه و شام است سنگرش هفتاد داغ بَر جگرش بود، باز هم لرزید کوفه از کلماتِ چو تُندَرش وقتی که لب گشود و ندا داد اُسکتوا لرزید کوفه، صاعقه بارید بَر سرَش رأس حسین خطبهی او را چو میشنید میکرد افتخار، که این است خواهرش از خشت خشت مسجد کوفه صدا رسید این شیرزن علیست به بالای منبرش ***** به نامِ نامیِ زینب که آیتالعظمیٰست قسَم به نام عقیله که عَلَّمَالاَسماءست بلندمرتبه بانوی فاطمیِ علی تمامیِ وجَناتَش تمامیِ مولاست غلامزادهی ایلَش قبیلهی مجنون کنیز خادمههایش عشیرهی لیلاست نفَس نفَس نفَحاتَش چکامهای شیوا و حرف حرف کلامَش قصیدهای غرّاست قلم چگونه نویسَد؟، که خامیِ محض است کلام پختهی عمّان بخوان که روحافزاست زنی که دست خدا را در آستین دارد زنی که یکتَنه مردآفرین کربوبلاست برای آلِ عبا بوده واجِبُالتَّعظیم حسین، فاطمه، احمد، حسن، علی، زهراست عَقیلهای که عُقول از مقام او حیران فهیمهای که فقاهت ز فهم او رسواست ندیده سایهی او را نگاه همسایه اگرچه مدّت سی سال پیشِ این دریاست ندیده سایهی او را مدینه تا مکّه که شهر در قُرُق چند حضرتِ سقّاست نسیم هم نوَزد سمتِ چادرش حتّی که این حریم، حریم فرشتههای خداست نه! خاک بَر دهنم!، رخصتی فرشته نداشت مقامِ چادرِ خاتونِ فاطمه بالاست هزار مرتبه شویَد دهان به مُشک جبریل هنوز بُردن نامَش برای او رؤیاست ز مادحین بزرگیِ این سَرا، مریم ز واصفین بلندیِ این حرَم عیسیٰست رکاب ناقه که سَرقفلی علَمدار است ستون خیمه که قلب خیام عاشوراست