گمشده بودم باتو پیداشدم اومدی و صاحبِ بابا شدم منم سه ساله ت باباجون جا نخور فقط یه كم شبیهِ زهرا شدم حالا كه اومدی پهلوم باباجون نمی آرم خم به ابروم بابا جون بخواب آروم روی زانوم باباجون ازسرمم زیادیه، همین كه باسر اومدی یه تارِ موی سوخته تو، من نمیدم به احدی بابایی،بابایی