
چه غم گر گنهکار و نامهسیاهم علی ابن موسی الرضا داد راهم امام رئوفی که عالم فدایش کَرَم کرد و داد از عنایت پناهم ز فعلم نپرسید کاهل خطایی به رویم نیاورد من رو سیاهم سراپا شدم غرقِ دریای رحمت نگویید دیگر غرق گناهم همه روی گردانده بودند از من رضا کرد با چشم رحمت نگاهم کنم ناز دیگر به طوبی و سَدره که در بوستان ولایت گیاهم بجز دامن آل عصمت نگیرم بهغیر از رضای رضا را نخواهم چو میخواست راهم دهد از کرامت عطا کرد سوزِ دل و اشک آهم اگر خار بودم اگر پست بودم رضا داد قدرم رضا داد جاهم اگر کوه عصیان بود روی دوشم اگر گشته کاهیده تن مثل کاهم شدم خاک پای امام رئوفی که بر شهریاران کند پادشاهم گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرضایم...