هنوز سبز نشد شاخههای بی ثمرت درخت خشک قنوتم کجاست برگ و برت گناه ظرفیت اشک را گرفت از تو آهای کاسهی چشمم چه آمده به سرت؟ شکسته پر شده ای یاکریم بام کریم هوای نفس چه زخمی زده به بال و پرت خدا خدای لبم را ز من مگیر خدا بیا و رحم کن ای رب به عبد بی هنرت تمام سود مناجات تو دم سحر است ضرر نکرده کسی که نشسته تا سحرت رفیق بنده نوازی و ما فقیر نیاز نمیشود که بیفتد به حال ما نظرت به حرمت رمضان کاسهی مرا پر کن ببین گدای قدیمی رسیده پشت درت امید طفل خطاکار مادر است فقط فدای فاطمه آن باوقار معتبرت زمان مردن ما میرسد بزرگ نجف علی بشارت دیدار داده بر بشرت به روزه دار بگویید روضه افطاریست نه چند دانهی خرما نه جای پر شکرت فدای تشنه لبی که دو قطره گریه بر او برای وصل خداوند کرده تشنه ترت صدای خواهری از روی تل بلند شده فدای حنجر خشک تو مادر و پدرت هزار نیزه و شمشیر و تیغ جای خودش خدا بخیر کند نعل و جسم مختصرت ***** کفن که دست مرا بست دست تو باز است و دست باز تو یعنی بیا در آغوشم بالای سر دو رکعت اگر قسمتم شود از شوق تو به رکعت دوم نمیرسم شاید مرا برای فراق آفریده اند امشب برای دفعهی چندم نمیرسم تنهاترین حلاوت این روزگار تلخ من با فراق تو به تفاهم نمیرسم دلم گرفته برایت زبان سادهی عشق است سلیس و ساده بگویم دلم گرفته برایت