نیمه شب است و مانده علی كه چهها كند باید بساط غسل كسی را به پا كند حیدر بنا نداشت كه بی فاطمه شود امّا بناست خانهی قبری بنا كند با گریه كار غسل خودش را شروع كرد باید كه مثل شمع، نباید صدا كند بعد از سه ماه رو زدن و رو ندیدنش وقتش رسیده فاطمه را رو نما كند هر عضو، شستشوش یكی را ز هوش بُرد مانده علی چه با جگر بچهها كند دستش كجا رسید كه دادش بلند شد مجبور شد كه كار خودش را رها كند مانده كه گرم شستن زخم تنش شود یا فكر جابجا شدن دندهها كند زهرا چه راحت است و علی پُر جراحت است دنیا نخواست با جگرش خوب تا كند
خیلی عالی