
نیزه را سرور من بستر راهت کردی شام را غلغلهی صبح قیامت کردی بر لب تشنهات آن روز حکایت میکرد خاتمی را که در انگشت شهادت کردی حسین وای ***** عقل میخواست بمانی به حرم اما عشق گفت بر نیزه بزن بوسه اجابت کردی بانگ لبیک که حجاج به لب میآرند آیههایی است که بر نیزه تلاوت کردی اکبر و قاسم و عباس کجایند کجا؟ عشق چون این همه را بردی و غارت کردی حسین وای ***** چیست در تو؟ همه امروز تو را می بینند ای تن، بی سرِ سرور، چه قیامت کردی باز من ماندم و صد کوفه غریبی هیهات گر چه آزاد مرا تو ز اسارت کردی اکبر و قاسم و عباس کجایند کجا؟ عشق چون این همه را بردی و غارت کردی حسین وای ******