نبریدم پسر مادرم اینجا مانده پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند مونس بیکسی من تک و تنها مانده کاش میشد که لباسی برسانم به تنش آبروی همه عریان روى صحرا مانده بین یک گونی کهنه سرِ او را بردند ته گودال ولی پیکر او جا مانده ساربان داد مزن، ما کس و کاری داریم ساربان راه مرو همسفر ما مانده چند باری شده گم کردهام او را اصلاً بس که از دور، تنش مثل معما مانده باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟ بازهم آمده این حرملهى وا مانده برسانید خبر را به علمدار حرم چادر زینب تو زیر لگدها مانده سید پوریا هاشمی