غبار راهم و در کوی تو وطن دارم

غبار راهم و در کوی تو وطن دارم

[ حسین سیب سرخی ]
غبار راهم و در کوی تو وطن دارم
هزارشکر از این منسبی که‌ من دارم

کبوتران حریم تو شاهدند ای شاه
چقدر دور حرم شوق پر زدن دارم

اگرچه بوده همیشه سکوت ترجیحم
مخاطبم که توباشی، سر سخن دارم

(از آن زمان که خودم راشناختم ارباب)۲
به‌ پای تشنگی‌ات مِیلِ سوختن دارم

به یاد روضه‌ی انگشتر توام که هنوز
به دست خویشتن انگشتر یمن دارم

پس از حکایت پیراهنت که غارت شد
به حکم شرع فقط پیرهن به تن دارم

(بگو که بعد وفاتم مرا کفن نکنند)۲
که من غلامم و آقای بی‌کفن دارم

حسین جانم...

حسین...

نظرات