زمان خوبی برا ذبح نبود صدات میومد اما واضح نبود کسی نیست شبا چیزی بندازه روت هنوز خون تازه میاد از گلوت لباست رو بردن بره آبروت بیآبروشه.. لباس کهنهت رو میخواست کجا بپوشه بوسه نمیزدم، کاش حنجر تو را من که بی وضو شانه نکردم سر تو را من شاهدم حسین، در بین خاک و دود تا آخرین نفس نگهت سمت خیمه بود راس تو میرود بالای نیزهها من زار میزنم در پای نیزهها کوتاه نیومد.. خولی یه لحظه با ناموس ما راه نیومد غریب مادر.. حسین