ره وا کنید که زهرا، با قامت خم اومد ناله کشید بُنَیَّ، ماه محرّم اومد شال عزای ماتم، رو شونههامون افتاد زهرا خودش دوباره، دنبالمون فرستاد مادر دوباره امسال، در زده خونه مونو به اسم میشناسه، دونه به دونه مونو با چشم دل ببینید، کنار در نشسته هِی میزنه به سینه، با بازوی شکسته بوی حرم گرفتیم، از عطر سیب مادر تا ما میگیم حسین جان، میگه غریب مادر هی زیر لب میخونه، شمشیر و تیر آوردن بچهم رو مثل من هم، غریب گیر آوردن زهرا پناه برد به دیوار از عدو یعنی پناه آدمیان، بی پناه شد بچهم رو مثل من هم، نامرد بی هوا زد گودال بود و بچهم، لبتشنه دست و پا زد تیری که خوردو باید، از پشت در بیاره انگشترو نشد از، انگشت در بیاره تاج سر ملائک، تاراج پای شمره مویی که شونه کردم، تو پنجههای شمره بند دلش رو مادر، عطشان ببینه سخته بچهش رو بین مقتل، عریان ببینه سخته لعنت به شمروتیغش، دریا رو خاک میکرد با پیرهن حسینم، خنجر رو پاک میکرد چشم بر هم بزنی، شمر برش گردونده چشم بر هم بزنی، تنش رو خاکا مونده چشم بر هم بزنی، پیرهنش پاره شده چشم بر هم بزنی، خواهرش آواره شده