(رَهایم کَرد هر دَستی ولی اِین آستان، هرگز) ۲ قَفَس شُد هر کجا رَفتم ولی اِین آستان، هرگز بِه دوشم، دوزخ آوردم، ولی بُردم بِهشتِ قُرب اَز اِینجا بَرنِمیگردیم با بارِ گِران، هَرگز تو بُوی فاطمه داری، نِمیدانم چه سِری هست دلم در پِیشِ تو از او نمیخواهد نِشان، هرگز (تو را باب الحوائج کرد بابایت، یَقین دارم) ۲ (من و دست تُهی حاشا، مَن و غَم هَمچِنان، هرگز) ۲ (خدایا، آبرو داریِ اَهل قُم، چِه غُوغا کرد) ۲ که حتی در دِل تَنگت نَخورد آبی تِکان، هرگز (تَماِم شَهر مِیگفتند، ناموسِ رِضا اِینجاست) ۲ نَبیند گَردِ راهی با نگاهِ اِین و آن، هرگز بِبین آنقدر حُرمت دیدهای اِینجا، که در شَرحت نمانده روضهای از تو بَرای روضهخوان، هرگز دَویدی نه، زَمین خوردی نه، اُفتادی به مَقتل نه به روی تَلِّ خاکی ، خاکی و چادر کِشان، هرگز نه با هولِ حَرامیها نه با طِفلانِ در آتش میان خارها هرگز، به چنگ ریسمان، هرگز