دیدی رمضان رفته و پرواز نکردم
30846
940
- ذاکر: مهدی رسولی
- سبک: شعر اول
- موضوع: مناجات با خدا
- مناسبت: شب بیست و نهم ماه رمضان
- سال: 1401
دلگیرم از آن رفته و پر باز نکردم
ماهِ تو گذشت عاشقی آغاز نکردم
من پست غلامیِ تو احراز نکردم
تا خیمهگهِ سبز تو پرواز نکردم
ساقی بده جامی که تو را درک نکردم
شاید که دگر میکده را درک نکردم
من لایق مهمانیات ای یار نبودم
من قابل الطاف تو ای یار نبودم
بودم به حضورِ تو و انگار نبودم
در محضر تو بودم و ای یار نبودم
من بار دگر خسته و تنها شدم ای وای
شرمندهی تو یوسف زهرا شدم ای وای
شبهای مناجات و دعا رفت ز دستم
فیض سحرِ ذکر خدا رفت ز دستم
یک ماه نه یک عمر صفا رفت ز دستم
همسفرگیِ با شهدا رفت ز دستم
جامندهترین رهرو این جاده منم من
از پا و نفس بین ره افتاده منم من
راضی شو ز من گرچه گنهکار و حقیرم
بنگر به أجرنایی احسان مجیرم
بیمار گناهم چه کنم غافلم ای دوست
بنما تو به درک عرفه شاملم ای دوست
من جز تو کسی را گل زهرا نستایم
شکرانه بجا آورم از این که گدایم
با عشق تو میسوزم و میسازم و آیم
تا آنکه زنی در حرمت غفل به پایم
بر ما که فقیرانه رهِ تذکیه هستی
عیدی بده ما مستحق فطریه هستیم
ای آنکه تو صاحب به زمین و به زمانی
هستی به کنار همه و باز نهانی
فرزند رضا ضامن عشاق جهانی
ای کاش نمازی به صف فطر بخوانی
هرکس که از او قلب او دلدار رضا شد
داریم یقین روزی او کرببلا شد
یادش بخیر لحظهی افطار تشنگی
نام حسین گفتن ما انتظار شد
دست ادب به سینه نهادم به سوی او
اشکم روان و ذکر لبم السلام شد
***
وای از دمی که خندهی کوفی جماعتان
بر زخم بیشمار تنش التیام شد
هرکس به نوبهی خودش از او بها گرفت
وقتی میان قتلگهش ازدحام شد
ماهِ تو گذشت عاشقی آغاز نکردم
من پست غلامیِ تو احراز نکردم
تا خیمهگهِ سبز تو پرواز نکردم
ساقی بده جامی که تو را درک نکردم
شاید که دگر میکده را درک نکردم
من لایق مهمانیات ای یار نبودم
من قابل الطاف تو ای یار نبودم
بودم به حضورِ تو و انگار نبودم
در محضر تو بودم و ای یار نبودم
من بار دگر خسته و تنها شدم ای وای
شرمندهی تو یوسف زهرا شدم ای وای
شبهای مناجات و دعا رفت ز دستم
فیض سحرِ ذکر خدا رفت ز دستم
یک ماه نه یک عمر صفا رفت ز دستم
همسفرگیِ با شهدا رفت ز دستم
جامندهترین رهرو این جاده منم من
از پا و نفس بین ره افتاده منم من
راضی شو ز من گرچه گنهکار و حقیرم
بنگر به أجرنایی احسان مجیرم
بیمار گناهم چه کنم غافلم ای دوست
بنما تو به درک عرفه شاملم ای دوست
من جز تو کسی را گل زهرا نستایم
شکرانه بجا آورم از این که گدایم
با عشق تو میسوزم و میسازم و آیم
تا آنکه زنی در حرمت غفل به پایم
بر ما که فقیرانه رهِ تذکیه هستی
عیدی بده ما مستحق فطریه هستیم
ای آنکه تو صاحب به زمین و به زمانی
هستی به کنار همه و باز نهانی
فرزند رضا ضامن عشاق جهانی
ای کاش نمازی به صف فطر بخوانی
هرکس که از او قلب او دلدار رضا شد
داریم یقین روزی او کرببلا شد
یادش بخیر لحظهی افطار تشنگی
نام حسین گفتن ما انتظار شد
دست ادب به سینه نهادم به سوی او
اشکم روان و ذکر لبم السلام شد
***
وای از دمی که خندهی کوفی جماعتان
بر زخم بیشمار تنش التیام شد
هرکس به نوبهی خودش از او بها گرفت
وقتی میان قتلگهش ازدحام شد
نظرات
نظری وجود ندارد !