مهدی رسولی

دوباره اومدم چونکه یه عمره

108
22
دوباره اومدم چونکه یه عمره
شده بنده‌نوازی کار و بارت
می‌شینی با دل و جون پای حرفام
دوسِت دارم، سبک میشم کنارت

دلم خیلی گرفته، بس که قلبم
همش تاریکه و محتاج نوره
خبر داری، می‌دونم، آره اما
بذار واست بگم حالم چه‌جوره

دلم رو خیلیا خیلی شکستن
چه شب‌ها سوختم تا صبح توی تب
تک و تنها با گریه مثل هر سال
به آغوشت پناه آوردم امشب

خدایا از زمونه خیلی خسته‌ام
دلم خونه، ندارم حس و حالی
می‌دونم که نمی‌ذاری بمونه
شب بیست و یکم دستام خالی

شب قدره، شدم حالا که مهمون
بگو بخشیدمت، پیش خودم باش
گذشتی از گناهام با یه توبه
بدونم بیشتر قدر تو، ای کاش

شب قدره، به قدر چند جرعه
میشه قسمت بشه رزق شهادت؟!
واسه من که حسین آقامه، والله
به قرآن اُفت داره مرگِ راحت

خودت می‌دونی که دارم شب قدر
به این نیت فقط جوشن می‌خونم
می‌ترسم آخه از مُردن، خدایا
شهیدم کن، می‌خوام زنده بمونم

تورو جون همون آقا که دیگه
توی بستر داره از حال میره
یتیما پشت در میگن با گریه
دیگه شیر از گلوش پایین نمیره

دلم آتیش گرفت از این که باید
بسوزن بچه‌ها از غم تو خونه
که تشییع علی هم خیلی آروم
شبیه فاطمه باشه شبونه

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش