سیدرضا نریمانی

دلمان را خودت دوباره بساز

12365
105
دلمان را خودت دوباره بساز
از زمستان کمی بهاره بساز

برگ ریزان فصل پاییزم
از وجودِ من استعاره بساز

تکّه‌های دل مرا بردار
سر هم کرده چهارپاره بساز

نوحه‌ی پنجمِ صفر با من
تو برایش دو گوشواره بساز

یا شب هفتم از منِ بی تاب
حلقه‌ بر گوش شیرخواره بساز

درد دارم که آمدم امشب
چاره‌ی درد، راهِ چاره بساز

با کسی که پیاده در راه است
ای به دوشِ ملک سواره بساز

سازِ ما کوک می‌شود با اشک
چشم ما را پر از ستاره بساز

پا به پای تو گریه باید کرد
در عزای تو گریه باید کرد

بی حیا بود دشمنت امّا
بی عبا کوچه بردنت امّا

پیش چشمت به آسمان می‌رفت
آتش از بامِ گلشنت امّا

زیر دست جماعتی بی رحم
پیرُهَن بود جوشنت امّا

پنجه‌ای مثل ریسمان افتاد
نیمه شب دور گردنت امّا

عدّه‌ای بی ادب میانه‌ی راه
بد و بیراه گفتنت امّا

در شلوغیِ رفت و آمدها
گرچه آزرده شد تنت امّا

زخم دل را کسی نمک نزده
همسرت را کسی کتک نزده

مادرت را ولی در خانه
عدّه‌ای می‌زدند مردانه

پیشِ چشمِ پرستویی مجروح
آتش افتاده بود بر لانه

از سرِ تازیانه پیدا بود
ردِّ شلاق بر روی شانه

طاقت ضربه‌ی غلاف نداشت
پر و بال ظریفِ پروانه

روزِ روشن زدند فاطمه را
فاطمیه نبود افسانه

قنفُذ اینجا دل تو را خون کرد
کوفه هم نیز ابن مرجانه

سرِ بر روی نیزه هم می‌گفت
جای زینب نبود ویرانه

داد از این درد و رنج و غم ای داد
دخلت زینب علی ابن زیاد

(حسین جان، حسین جان
تا حالا از این خونواده زنی رو نبردن اسارت)

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش