در هر مصیبت و مِحَنَت ناله میکنم همراه چند سینهزنت ناله میکنم این مُلکِ ری بهای شَهی مثل تو نبود بر بَخس دِرهَمِ سَمَنت ناله میکنم سیراب دیو و دد همه اما تو تشنهلب بر تشنگیِ دلشکنت ناله میکنم هر گوشهای ز پیکر تو زخم خورده است امشب به جای جایِ تنت ناله میمن تیری به سینه خورده که در یاد کوچهای بر آن مصیبت کهنت ناله میکنم هر قسمتی ز جسم و تنت را ربودهاند در وقت غارتِ بدنت ناله میکنم جنگی شده بر سرِ آن کهنه پیرهن بر تکههای پیرهنت ناله میکنم مقتل نوشته من که نفهمیدهام ولی بر ذبح و نَحر و پا زدنت ناله میکنم ***** غروب بود و غباری وزید در گودال فلک صدای غریبی شنید در گودال شتاب ضربهی نیزه به پیکر خورشید چنانکه قلب زمین میتپید در گودال تمام هستیِ زینب ز صدر زین افتاد عزیز فاطمه رنگش پرید در گودال سنان و حرمله و خولی و همه رفتند که شمرِ خیرهسر آخر رسید در گودال به گریه خواهر او گفت میشود نَبُری شنید شمر ولیکن برید در گودال