ای شکوه بیپایان ای چراغ همیشه تابان جان به قربان تو ای حسین جان از غمت اشک ما جاری روضهات راز بیداری در دل ما تو آن عشق ماندگاری ای حسین جانم حسین جان... **** نور خورشید تابیده آمدی ای سر بریده عمه جان از سفر پدر رسیده رأس خونین تو بابایی از سر نیزه میآیی ای سر غرق خون خیلی آشنایی ای حسین جانم حسین جان... **** دختر تو در صحرا بی تو گم کرده بود رَه را بنگر که شدم شبیه زهرا جانم از زندگی خستهست چشمم از ضربهها بستهست دیده وا کن که بر رویم جای دست است ای حسین جانم حسین جان...