
در آن شلوغی کوچه چه آمده به سر تو؟! در آن شلوغی کوچه چه خون شده جگر تو در آن شلوغی کوچه تمام پیکر تو سوخت در آن شلوغی کوچه چادر و معجر تو سوخت ز ضربههای لگد پهلویت شکسته عزیزم نشد کمک کنمت با دو دست بسته عزیزم برای حال بد تو بگو چه چاره نمایم؟! نمانده حوصله زهرا ز بعد کوچه برایم مرا حلال کن ای فاطمه! به جان حسینم بگو چه چاره کنم من برای شیون و شِینم؟! دلم گرفته از این شهر و بیوفایی مردم جفا شده به علی در میان آتش و هیزم چه طعنهها که شنیدم من از مُغَیره و ثانی چه آمده به سرت که نمانده از تو نشانی نرفته از نظر من میان آتش و آن دود نرفته از نظر من تن تو غرقِ به خون بود