هیزم دور تا دور خونه آتیش داشت زبانه میزد ای وای مادر رو تُو کوچه قنفذ بیرحمانه میزد به سرش داد نزنید سر ناموس علی اینقدر فریاد نزنید بسّه تو رو خدا دست مادرم دیگه از کار افتاد، نزنید میلرزه دخترش هیچوقت یه مادرو روبرو اولاد نزنید زهرا زهرا.... ***** تا که پا میشی از بستر دائم میلرزه هی زانوت وضو گرفتی و دیدم جای غلافو رُو بازوت ما رو تنها نذاری مگه چند سالته که دست روی پهلو میذاری از غربت علی مثه ابر بهاری هر روز و هر شب میباری جونم فدای تو به دلم شرر نزن نرو که سنّی نداری ***** دستش بشکنه دوّمی شکست پهلوی زهرا رو تُو نامهش به معاویه گفته خودش ماجرا رو پشت در زدنش هر چقدر فکر کنی از اون بدتر زدنش میسوخت تُو شعلهها یادم اومد واسهی بدر و خیبر زدنش صدای شکستنِ استخوناشو شنیدن که مکرّر زدنش