
آه اسما، بنویس علی، بخون تنها آه اسما، تو حیاط خونهی مولا آه اسما، میزدن مادرمو مَردا مادرم با هیچکسی دعوا نداشت بار شیشه داشت، بار شیشه داشت زیر در بود، پاشو روی در گذاشت بار شیشه داشت، بار شیشه داشت داغ محسنو روی دلش گذاشت خیلی کینه داشت، خیلی کینه داشت زن پا به ماه کتک زدن نداشت خیلی کینه داشت، خیلی کینه داشت یومّا یومّا یومّا یومّا... آه اسما، تا که دید مادرمو تنها آه اسما، کوچه رو بست به روی زهرا آه اسما، بیحیا دستشو برد بالا یه جوری زدش که گوشواره شکست اون مَردکِ پَست، اون مردَکِ پَست نمیگفت این که رو خاکه فاطمهست اون مَردکِ پَست، اون مردَکِ پَست مرد جنگی رو زمینگیر میکنه اون ضربهی دست، اون ضربهی دست تو جوونی حسن رو پیر میکنه اون ضربهی دست، اون ضربهی دست یومّا یومّا یومّا یومّا... آه مادر، یاسی امّا شدی نیلوفر آه مادر، جون زینب این دَمِ آخر آه مادر، رو نگیر از علی تو بستر با لگد تو هیچجا در نمیزنن گریه کن حسن، گریه کن حسن حتی مرد رو چهل نفر نمیزنن گریه کن حسن، گریه کن حسن واسه دلخوشیم بگو که بهتری روزِ آخری، روزِ آخری انگاری یه ساله توی بستری روزِ آخری، روزِ آخری