جونش به لب رسیده و دل بی قراره تا بره

جونش به لب رسیده و دل بی قراره تا بره

[ مجتبی رمضانی ]
جونش به لب رسیده و دل بی‌قراره تا بره 
از موقعی که فهمیده، چقدر بابا تشنه‌تره 

یه نانجیبی مژده داد، که موقعِ خوش‌حالیه
هرکسی کینه داره زود بیاد که اسمش علیه 

کوچه وا کنید 
که بتونید راحت‌تر، تیر و نیزه جا کنید 

زیر و رو کنید 
شبیهِ مدینه، از پهلوهاش شروع کنید

وقتِ زدنه
یه کاری کنید، باباش نتونه جمعش کنه 

مَردا بزنن
بعد بیان این طرف‌تر تا که زن‌ها بزنن

مَقتَل میگه توی لُهوف
 فَقَطَعُوهُ بِسُیوف 

نوه‌یِ شاهِ نجفی 
پاشیدنت هر طرفی 

بابا بابا، بابا بابا ...

*****

حسین درست نمی‌بینه، با دستای لرزون و سرد 
میخواست سوارِ اسب بشه، رکابو پیدا نمی‌کرد 

هفت قدمیِ بدنِ جوونش هی زمین می‌خورد 
صورت رو صورتش گذاشت و علی‌هاشو می‌شمرد

روضه رو ببین 
یه جاشو بلند کنه، یه جا می‌مونه رو زمین 

هی صدا می‌زد 
ولدی و پسرش رو خاکا دست و پا می‌زد 

آی لطمه‌زنا 
داره ناموسِ علی می‌دَوه تو نامحرما 

شمر بد دهن 
جلویِ بابایِ جوون مُرده قهقهه نزن 

چیکار کنه حالا حسین 
تسبیحِ بی‌نَخه حسین 

چیکار کنه آخه حسین 
تسبیحِ بی‌نَخه حسین 

بیا عباس، بیا قاسم 
جوونایِ بنی‌هاشم 

جوانانِ بنی‌هاشم بیایید 
علی را بر درِ خیمه رسانید

نظرات