
بذار برم، عمّه دیگه خستمو روی خاک افتاده بود و هستمو تاج سرم، حق زهرا مادرم میبوسم دستتو ول کن دستمو خدای من، یه سپاه و یه بدن به تنش با هرچی دارن میزنن چشای من، میبینن چطور دارن بدنش رو سمت مقتل میبرن دویدم و، به عمو رسیدم و توی قتلگاه چیا شنیدم و رسیدمو، من نفس بریدمو عمومو تو خاک و تو خون دیدمو تو قتلگاه، بمیرم که بیگناه غریبونه گرم نجوا شدی تو میکِشی آه، تو غریب یک سپاه مگه من مُردم که تنها شدی آه زخمی پرت، پُرِ تیره پیکرت من بگیرم روی زانوهام سرت کو اکبرت؟ لحظههای آخرت اومدم پیشت به جای پسرت وای حسین... حسینِ من، ای شهید بیکفن تو رو قربه الی الله میزدن ریختن سرت، جلو چشم مادرت نیزه بارون شد عزیزم پیکرت برید صدات، خسخس افتاد نفسهات کهنه خنجرو کشید روی رگهات موتو کشید، نفسم به لب رسید از قفا سرت رو تشنه لب برید کشیدنت، تو رو بیکس دیدنت اومدن برای غارت تنت پیرهنو برد، یکی انگشترو برد یکیشون میون گونی سرو برد سوارهها، اومدن با مرکبا رد شدن از رو تمام پیکرا به سر زنان، اومدن گریه کنان خدا نگذره از اون شمر و سنان دویدم و، ولی دیر رسیدمو بدنت رو دیدمو و بریدمو پیچید صدا، توی اون شلوغیا دویدن یه عدّه سمت خیمهها سوخت معجرا، سوخت تموم چادرها تازیونه شد نصیب دخترا سوارهها، اومدن با مرکبا رد شدن از رو تمام پیکرا