مقتل لبالب، از تیر و نیزه جسمت رو پوشونده شمشیر و نیزه کی حرمتت رو، اینجور شکسته دیدم خودم روی سینهت نشسته بیهوا برید از جلو نشد بِبُرّه از قفا برید دست و پا زدی و پیش بچهها برید تویی مظلوم، لب عطشان بدن زخمی، تن عریان حسین ای جان... تو اون شلوغی، حال تو بد شد دیدم تنت زیر پاها لگد شد سادات ببخشن، این روضه بازه مرکب آوردن با نعلهای تازه کشتنت حسین پُرِ تیر و نیزه شد تنت حسین تو رو روی نیزهها بردنت حسین تویی مظلوم، لب عطشان بدن زخمی، تن عریان حسین ای جان...