عمه نگاه کن، جنجاله گودال رفته عموجون، لبتشنه از حال شد قتلگاهش، خیلی نفسگیر عمّه رها کن، دستامو شستی دارند نانجیبها میبُرن سرش رو با نیزه دریدند، عمّه پیکرش رو دلبیقرارم، واسه شهادت تو خیمه دارم میشم اذیّت باید شبیهِ، قاسم شهید شم تو خون بغلطم، تا روسفید شم باید که برای، این غربت بمیرم تو آغوش گرمش، من آروم بگیرم دیگه نمونده، واسش سپاهی پیدا کن عمه واسم یه راهی لبتشنه بیحال، نقش زمینه میذاره قاتل پاشو رو سینه اون پیکر به زیرِ، چکمه شد لگدمال زیر دست و پاها، داره میشه پامال