
گفتم که پیر میشوم و توبه میکنم بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد مادری گفت حسین جان همه را بخشیدند ***** باز دست مرحمت سوی گدا آورده ای این گدا را بر سر خوان عطا آورده ای از گناهانم خداوندا خجالت میکشم من جفا کردم ولی جایش وفا آورده ای از تو ممنونم که این بیمار عصیان را ز لطف باز در وقت سفر دارالشّفا آوردهای گر نبودت اینکه دستم را بگیری ای خدا بنده ات را نیمه شب اینجا چرا آورده ای ای خدا دیدی که امیدی به این بیچاره نیست بر لبم ذکر علی شیر خدا آوردهای روز محشر تا بگیری دستهای خالیم ریشههای چادر خیرالنّساء آوردهای کتش بینم با دعای فاطمه قبل از وفات یک شب جمعه مرا کرب و بلا آوردهای از دعای حضرت زهراست که وقت سحر روزی اشک مرا در روضهها آوردهای روضه برپا شد در خانه میان آتش است زیر دست و پاست پروانه میان آتش است در میان شعلهها آیات کوثر سرخ شد شعله بالا رفت و در افتاده، معجر سرخ شد صورت یاس علی از ضرب سیلی شد کبود از خجالت بود آنجا روی حیدر سرخ شد تا که دست فاطمه گردد رها از مرتضی با غلاف آنقدر زد بازوی مادر سرخ شد زخمها با هر تکان او دهان وا میکند زخم میخ در نشد درمان و بستر سرخ شد آب شد زهرا به آن صارت کالخیال زخمها از بس فراوان است پیکر سرخ شد گفتم از زخم فراوان و دلم شد کربلا پیکر ارباب از زخم مکرّر سرخ شد نه فقط بر پیکرش که بر دلش هم زخمهاست دید وقتی با سپر حلقوم اصغر سرخ شد خواهرش میدید شمر آمد بر آن سینه نشست خنجر خود را کشید و آنجا حنجر سرخ شد پیش چشمانم تو را با حوصله سر میبرند اصحاب تو را زود و بلافاصله کُشتند برعکس تو را دیر و با حوصله کُشتند